وبلاگ نویس باشیم یا فیسبوک چی؟
دو سه ماه می شود که مطلبی در وبلاگم نگذاشته ام. کارهای مداوم و فضای باز و جذاب فیسبوک نمی گذاشتند برای وبلاگم بنویسم. امروز از خودم پرسیدم چطور می شود که ایده ای را که چقدر فیسبوک می تواند روی وبلاگنویسی تاثیر داشته باشد در این نوشته انکشاف دهم.
یک سال قبل به اندازه ای که کشته مرده ی وبلاگنویسی بودیم؛ فیسبوک را متروک فکر می کردیم. اندک اندک که تب لینک دهی، نظربازی و بگیر و نمانهای فیسبوک در سبد نامه های ورودی جی میل مان رخنه کرد؛ مریدان گردن گذار فیسبوک گشتیم. اما علت های دیگر هم در کار بود یا است؟
محیط فیسبوک امکان می دهد با دوستانم به تناسب وقتم و به اسرع فرصت، تماس داشته باشم؛ درمورد حرفهای آنها، گپ بزنم و مهر رد و قبول بخورم. دریچه چت و نظر بازیها گاهی ثانیه ای نمی گذارد حرف مان یخ بزند نیز یکی از کشش های فیسبوک بود. به همین خاطر در فیسبوک احساس تنهایی نمی کنم.
علت دوم وقت گذاری برای فیسبوک، آنست که مرا ملزم به صرف دقایق و ساعتهای زیاد برای نوشتن مقاله ام نمی کند. خوب، خواهید پرسید که به این صورت دقت و کیفیت کامنت های فیسبوکی به پایه پخته گی نظریات مطرح در وبلاگ نیست؟ نمی دانم. اما تجربه شخصی ام نشان داد که آدم در ارایه کامنت در فیسبوک وقت بیشتر را صرف نمی کند. برعکس در محیط وبلاگ، باید دقایق زیادی را - چون اسب های آبی- چشم به اوقیانوس کلمات بدوزیم تا مبادا غلطی رخ نماید! پس می توان گفت که کیفیت کامنت های وبلاگ، بالاتر و روشن تر از کامنت های فیسبوکی است. به همین دلیل برای کسانی که راحتی، شور و سرگرمی بیشتر را و یا وقت و حوصله کامنت های جانانه و جان کش و وقت گیر را ندارند، فیسبوک جای راحت می باشد.
سرگرمی، عامل سوم جذب افراد می باشد. لینک آهنگ های تصویری، صوتی، ای بوک ها، عکس ها، وبلاگ ها، رادیوها و تلویزیون ها همه در فیسیوک جای خود را دارند. با یک کلک می توانم در مورد عکسهای دوستانم یاد داشت بگذارم و احساساتم را با انها شریک سازم. فکر کنید که دیروز سفری در کنار بحر داشته اید، دلتان نمی خواهد جای باشد تا عکسها و کلیپ های دست جمعی و شخصی تان را با همسفران یا باز ماندگان رحیل سفر و همه اصحاب فیسبوکی را سهیم کنید؟حتما. (این ناکجا آباد نا تصور شدنی برای روزش، فیسبوک می باشد!)
چند روز قبل یکی از دوستانم در میدان هوایی دوبی گیر مانده بود؛ من بدون وقفه ای، از حادثه باخبر شدم. ازکجا؟ از کامنت و به اشتراک گذاری خاطرات سفرش. حالا فکر کنید اگر می خواست در وبلاگش نشر کند، چند روز بعد من سراغ وبلاگم را می گرفتم؟ ایا وبلاگ محلی است که این گونه حرفهای غیر رسمی را به اشتراک گذاشت؟
درکتاب"ژورنالیزم آنلاین" شبکه های اجتماعی به عنوان یکی از منابع مهم خبری دانسته شده اند. حتی نویسنده ی کتاب آنها را در شمار رسانه ها آورده است. پس با توجه به این برداشت و تجارب شخصی خودم، اگر کسی مانند من نتواند زودتر دست و روی به وبلاگش بکشد و اما در فیسبوک بنویسد، کار به دور از کارهای روزنامه نگاری نکرده است. علاوه بر آن اکنون می توان در چند ثانیه محدود یک پارچه معلومات را از طریق تویتر به صدها فرد برسانیم.
اگه به نوشته های قبلی من سر بزنید، سر و اخم های وبلاگم را رسمی می یابید. من تلاش داشته ام ایده ها را درچارچوب رسمی انتقال دهم. درحالی که من در فیسبوک، بیشتر غیر رسمی و راحت بوده ام. به همین خاطر بوده که کامنت های بیشتر از فیسبوک می گیرم تا وبلاگم. تازه، یک اعتراف دیگر هم می کنم: من از فیسبوک برای تبلیغات مطالب و وبلاگم استفاده می کنم؛ ولی زمانی که خواننده ی وبلاگم می گفت که لینک بده، جانم می برآمد! برعکس در فیسبوک این مشکل را ندارم و با یک کلک و تعیین اهداف و اسامی گیرنده گان، می توانم یادداشتم را به یکباره گی بفرستم. پس سرم را مار گزیده باشد که سراغ وبلاگم بیایم و یاد داشت بنویسم؟ تازه یادتان بیاید که از فیسبوک دوستانِ دوستانم با من دوست شده اند.
دوست یابی در فیسبوک ساده تر و قابل دسترس تر است. به همین دلیل به ساده گی توانستم خیلی از ادما را که از طریق وبلاگها نمی توانستم مجاب به دوستی بنمایم با استفاده از نمایه دوستانم، با خودم دوست سازم. پس فیسبوک شبکه روابط گستر است تا محدود به چارچوبه ای (مانند فضای تنگ و خسته کنِ وبلاگ.)
اینها عواملی بوده اند که مانع از نوشتن برای وبلاگم می گشته اند. خوب این ورد زبان را از یاد نبرم که با انکه در اوقیانوسی از تشابهات شنا می کنیم؛ اما هیچگاهی ما دیگران نیستیم و همه جای خود را دارند. پس وبلاگ هم جای خود را دارد.
به همین دلیل شاید دیگران به من موافق نباشند که فیسبوک نگاری جای وبلاگنویسی را می گیرد. من حرف شان را تایید می کنم. فیسبوک محل و ظرفیتی برای بحث های طولانی و عمیق را ندارد. پس با توجه به این نکته ضرورت وبلاگنویسی محرزتر می گردد. علاوه بران وجود همزمان فیسبوک و وبلاگ فضای تخصص گرایی و ژرف اندیشی را از هم جدا و مرزها را مشخصتر می سازد. زیرا به صورت خودکار مباحث تخصصی و ژرفتر با اندیشمندان راهی فضای وبلاگها گشته و عرضه را به نفع دوستان سرگرمی ترک می کنند. این هم نوعی از همکاری است که میان وبلاگ و فیسبوک می تواند قابل تامل باشد.
نویسنده گان وبلاگ- همانند کاربران فیسبوک- ناچار از بازدید فیسبوک نیز استند. به همین خاطر انها می توانند حتی در بخش یاد داشت نویسی، بحث های وبلاگ شان را مطرح کرده و یا در بحث های وبلاگی اش از نظریات روزانه افراد استفاده برند. تازه اگر در بخش "در ذهن شما چی می گذرد" یا"یادداشت" مبحثی را به بحث بگذارند، می توانند نظریات بدیع و بکری را بگیرند.
درنهایت باید پذیرفت که با توجه به نیازمندیها، اقناع نشدن حس کنجکاوی و بحث، بروز نیازهای جدید و تغییراتی که در عرصه وبلاگنویسی رخ می دهد، فیسبوک نگاری نمی تواند جای وبلاگنویسی را بگیرد. برعکس اگر در حق ژرف اندیشی و مباحث عمیق ظلم می کنیم و رغبت مان نسبت به وبلاگنویسی کمرنگتر شده است، گناه را به گردن تاثیر فیسبوک روی وبلاگنویسی نیاندازیم.
انقلابات اخیر جهان عرب را مدیون فیسبوک می دانند.قبول. اما یادمان باشد که حتی رهبران و عاملان، از فیسبوک تنها استفاده ابزاری و تبلیغاتی می کردند و بحث های ریشه ای، تیوریک، فلسفی و از جا برکننده را باید در لای وبلاگها جستجو می کردیم. به عبارتی خواستگاه ایمان به تغییر و انقلاب از بستر وبلاگها به سوی کوچه و پس کوچه های فیسبوک تراوش کرده بود. هنوز این رابطه متقابل و قرضه گیری و قرضه دهی جریان دارد. مطمین باشید، شاد و امیدوارم برای ادامه راه وبلاگنویسی.