یاد داشت: این هفته یک گزارش از بخش پادکست بی بی سی فور انتخاب کرده ام. ترجمه اش هم افتاده بود روی دوش احسان. بخوانید و نظر بدهید. من نکات خوبی وبدی اش را نمی گویم؛ شانسی باشد برای شما! _

مجری برنامه: امروز با چینی ها سواری قطاری می شویم  تا ما را به قلب آفریقا ببرد. اگربه تازه گی به افریقا سفر کرده باشید، تصور سفر طولانی با قطار در افریقا را تصورکرده نمی توانید.  خط آهن بینگیلا درکشور انگولا درقرن گذشته با هزینه سنگینی به دست انگلیسی ها اعمار شد. اما، به اثردو دهه جنگ داخلی (1970-1990.م) از خساره دیده است. 
حالا، چینیان می خواهند  بینگیلا  را بازسازی و احیا کنند. این شاهرگ ارتباطی، قلب افریقا را به ساحل اتلانتیک وصل می کند. جستین رولات خاطرات سفرش را این طوری گزارش می کند.

"دوطرف خط آهن مسافران سرگردان دنبال چیزهای می گشتند. مشکل بود تخمین زد که چند نفر بودند؛ اما مطمینم که صدها تن بودند. سایه های مسافران میان پشتاره های بار و بندیل بی ریخت بسته بندی شده ای مسافران محو می شدند.

با سرزدن اولین روشنایی های شفق وهلهله حرکت، ستون های نور زننده و سفید چراغ لوکوموتیو از فاصله دور نمایان شد. جمعیت، اما، به سوی قطارمی دویدند تا برای نشستن چوکی ای در کابن ها دست و پا کند. انگار، آب ندیده و موزه از پا می کشیدند. زیرا  قطار، هنوز ازحرکت نیایستاده بود. مسافران بارها را روی موترهای سر باز و گاری های مخصوص انتقال اموال جابجا کردند. این بار همه به طرف دروازه های قطار می دویدند. آنها یکدیگر راهول می دادند و فشار تا زودتر سوارقطار شوند.
تونی یکی از خدمه های قطار با غرولند از شلوغی شکایت داشت. او داد زد که باید جا چوکی ای را اشغال کنیم. تونی اخطار داد :" بجنبید، قطار دفعه دوم متوقف نخواهد شد." او آخرین بسته ها را پایین کشیده و هل زنان ما را روی چوکی کهنه  قطارنشانید.  با اطمینان به ما گفت که چمدان های مان را جابجا بگذاریم و مطمین باشیم که محفوظ خواهند ماند. ما بکس ها را جاسازی کردیم. قطار  به سوی گردنه و فرازو نشیب های دنیای دیگرعازم شد.
 آفریقای مدرن برخلاف نقشه های قبلی، آنقدر وسیع به نظر نمی رسید. ما ازاطاق دراز به شکل علامه تیک (Ö) گذشتیم. داخل، میزی با رومیزی پارچه ای نظیفی مانده شده بود. چهار پایه چوکی وزین، میز را احاطه کرده بودند. باد پکه برقی ای روی سقف نصب شده بود.
ما به افریقا دوران ادوارد برگشته بودیم. به علاقمندی که به فضای جدید نشان می دادم، تونی خندید. او می دانست که من تحت تاثیر قرار می گیرم. لابد حس می کنید که او ازقبل احساسات مرا چیده باشد.
بینگیلا، یکی از خطوط  قطاری بوده که رییس کمپینی رویال از آن طریق طی سفر می کرده است. راحتی اطاق مرفه ام یاد آور یکی ازبزرگترین خطوط ارتباطی افریقا بود: خط آهن بنگولا. در آن روزگار این خط، یکی از موفقیت های عرصه  راه سازی بود که هزاران کیلومتر مسافه میان ساحل انگولا و جنوب کانگو را به هم وصل می کرد.
سی سال گذشت تا این خط آهن اعمارشود. صدها هزار پوند هزینه گذاری این خط گردید. صدها کارگرقراردادی تا تکمیل شدن خط جان باختند. حالا ازهمه این هزینه ها و جانها صرف نام و افتخارتاریخی بینگولا باقی مانده است. تا این اواخرتمام راه های مواصلاتی - به جز از راهک های دراز و برخی اوقات سردرگم- بسته بودند. با انکه بینگولا قربانی های زیاد گرفته بود، درنهایت خود یکی از قربانیان جنگ داخلی 27 ساله انگولا شد. حالا، این خط بازسازی و احیا می شود. اما نه  الزاماً به دست انگلیسان، بل این بار چینیان پا پیش نهاده اند.
به لواندا مرکزانگولا که برگشتم، ازدیدن چینیان درآنجا اضطراب و سوالهای زیادی برایم به وجود آمد. برخی هنگامه می کنند که چینیان برای منابع نفتی اینجا آمده اند. درست است که انگولا دارای منابع غنی نفت درافریقا می باشد. اما از فضای راحت و آرام میان اطاق مرفه ام دانستم که کسی که قصد احیا این خط را کرده، انگیزه مشابهی با انگلیسیان –هم-  داشته است. آن این که، این خط برای انتقال نفت نه، بلکه سرمایه گذاری ای برای تجارت است. وهدف ازایجادش آن است که منابع مس افریقای مرکزی را انتقال بدهد.
به مجردی که قطار درساحه تنگ اولین ایستگاه متوقف شد، ازدیدن منزلگاه خاک خورده کارگران چینایی فهمیدم که آنها قبل ازهمه خط آهن را منبع عایداتی خوبی یافته اند.
 بارو بندیل ها را پایین کرده و شروع کردن به باز کردن گره زنجیرک ها. داخل اینها مقداری از کچالو، پیاز، سبزیجات، گوشت ماهی و مقدارزیاد گوشت سرخ بره بود. حالا فهمیدم که قبل از رسیدن ما در ایستگاه، صدها تن انتظار می کشیده اند. منتظران به سوی کراچی ها می دودند و صدا می کنند. زیرا همه خریدارگوشت های به حراج گذاشته شده اند. حالا به این نکته پی بردم که قطارحامل ما، مارکیت متحرکی بوده و سرنشینان تاجران خورده ای زنانه و مردانه.
زن بلندقدی درحالی که بادیجان های بزرگ و گرد را می فروخت به من گفت:" قبل ازاین که خط قطاربازسازی نشده بود، نمی توانسته به اندازه حالاعاید داشته باشد. آن زمان با موتر مالها را حمل می کرده است." زن قهقه کنان می گفت که  من پول زیاد ندارم، اما کمی از اندازه معمولی بیشترپول دارم."
حالا، این تاجران درمورد کمک چینیان در بازسازی این خط چه می گویند؟ همه اعتراف می کردند که چینیان مردم سخت کوش اند ودرکارهایشان موفق بوده اند. اما آیا سخت کوشی چینیان چه ربطی به سهم نگرفتن خود انگولیان در بازسازی خط قطار کشورشان دارد؟ زن انگولیایی گفت که انگلولیان مدت زیادی را جنگیده اند. به همین خاطر، انها توانانی تخنیکی بازسازی خط را ندارند. از خنده اش معلوم بود که هم تحت تاثیر شرایط است و هم احساس نا امیدی می کند.
 کارگران چینایی به مفت کارنمی کنند. بل، معاش آنها از وجهه قرضه کم سودی که دولت چین درمقابل نفت، به انگولا داده پرداخت می شود. به این صورت نفت دوباره اهمیت اش را در بازسازی این خط پیدا می کند.پس نباید ارزش منبع نفتی را دربازسازی این خط هم از یاد برد.
با نعره ماشین قطار و تلق تلق چرخه هایش از وسط  سوانا و تماشای درختان سرزنده آن به این فکر شدم که آیا استفاده جویی های که اکنون چینیان از منابع انگولا می کنند، با فعالیت های انگلیسیان  تفاوت دارد؟ نفت انگولا که مسوول پرداخت همان قرضه کم سود  می باشد، با قیمت معمول بازار به چینیان فروخته می شود. درحالی که انگلیسیان صدهزارتن مس  قیمتی انگولا را از روی همین خط، بدون این که شاهی ای به کسی بدهد، از کشور خارج می کردند.
باهمه تفاوت ها، اگر روی استفاده از منابع کشورهای افریقا بحث کنیم، یک تفاوت بزرگ در استفاده چینی و انگلیسی وجود دارد. درحالی که تق تق چرخه های قطار را در اطاق مرفه ام می شنیدم این تفاوت را متوجه شدم: اساسگذاران این خطر- گویی- نمی دانسته اند که چطوری هم مسافر باشند هم بازرگان و هم بازرگانی متحرک کنند!"