گپ از "بذل"رفت. از شعبه ای دست راست غالمغال کشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاله دار می آمد. او خدا، چه گپ باشه؟ واسطه، ثبت اسناد، وکیل صایب، دیروز و پول، در خم و پیچ غالمغال ها ته و بالا می شد.  کله کشک کردم. نی والا، گپ گنده است. چه درد سرتان بدهم. الحکایه!

روز پنجشنبه بهمانی (نام بردنش باعث بی آبی و رفع واسطه گری می شد؛ صرف نظر کردم.)برای ثبت رسمی"حاتمان طایی دیموکرات" شعبه فلانی (در مورد اسم مذکور ایضاً.) "مدیر، به خاطر کمبود اعضا، از ثبت نام حزب ابا ورزیده است. ازین به بعد که خودم شاهد ماجرا بودم، قصه می کنم.

صیب،ده شعبه، حرکات پائولوئیلو را کده، مقاله ای درمورد رشوت ستانی می نویسم. قانون مدنی اس، قانون اصول محاکمات مدنی... فرمان شاه همایون فر اندر باب فساد اداری - همه- غرقم کرده اند. ناگهان اهنگ "بی بی شیرین، ژلی گلی ..." قامت بر افراشت. (از بام بطی که برخی از هم زبابان ما ان را بالکن هم می گویند.) صیب، دیدم کسی وکیل صیب گفته، می گوید که چون اعضای حزب کم اس، ثبت نمی کنین. نمی دانم، که جوانمرگی وکیل چه جواب داد. گپای زیاد گفتند و گفتند. مه دیگه، خوده خب گرفتیم که- بیادر- استراق سمع نشه. غالمغالک خلاص شد. چند دقیقه بعد، باز بی بی شیرینه.... مدیر: "بلی صیب. خوبه صیب. اینه، از شما گفتن و از ما بسر دویدن! او بچه نگفتمت که اجراات لازمه را مبذول دارین؟"

دلم آمد که چی بی غیرت مامورک بوده! قدیما، پدر و مادرم (رح) می گفت که در شعبه رفتی چاپلوسی و بوت پاکی را از یاد نبرم. ای چه رقمی است دیگه؛ نی والا، نشد. فامده آدم، ایقه بی غیرت! بیخی زنا واری جواب میته ای مدیر! ظاهرا خوده به قول معروف"یوم البدتر" قناعت دادم.

 امروز که دیدم، پیش وجدانم خجالت کشیدم که چرا بی خلطه فیرکرده بوده ام. خوش که ده امو روز میان مدیر و وکیل صیب {فلان ولایت،به احترام شعور انتخاباتی مردم آن ولایت و حفظ صیانت انسانی (!) وکیل و غیرت افغانی ام، از ذکر اسم محل معذور دار!} راه جوری شده بوده است. زیرا که مدیر در بدل شیرینی گفته بود که "بیادر زیاد (مانند مدیر صیب دال را به "ت" تلفظ کنید.) پرابلم (مشکل) نیس.جور میشه اوقه گپ نیس."

علی الحال، امروز که طرف چپه کردن دیگ شعبه مدیر و آسیره کردن (به حواله گویش لهجه ای دیار من، به معنی چپ چپ سیل کردن است.) قاصد وکیل را دیدم، دو چیز سرم شد. اول، پول، قدرت است و قدرت لایزال؛ اما متغییر در هر دوره. پس حتما این مامورکا قضیه تغییر شکل انرژی را در فزیک خوب ریشه ای می دانند. دوم این که قدرت، تاج بخش و همایون فر است. ادم حتی می تواند،با معادله پول+ قدرت+ مقام+ واسطه گری نه تنها به پست های کلان برسد، بلکه حزب نیز ثبت نماید. خلص گپ، مدیر صیب شعبه فلانی وزارت، اجراات لازمه را مبذول داشت و حزب سه نفره را ثبت شد.

گفته باشم که مطابق به قانون جدید"ثبت احزاب" یک حزب باید ۱۰۰۰ فورمه را باید پرکند تا به عنوان حزب رسمی شناخته شود. جنجالهای تذکره و افغانستان شمول کردن شورای رهبری حزب خو خیر. بنابه گفته همین مدیر حلال خوار/ مردار خوار(محل سوال) تاکنون فقط حزب نجیب کابلی و افغان ملت ثبت شده و اخرین مهلت ثبت خلاص است. شاید همین وکیل امر ده حرف نشنوی با رسوخ و پول دار نیز از حلقه طلایی باز مانده گان وقت نهایی باشد. حالا که دو سه حزب رسمی بیش نداریم، سرنوشت بازار مکاره سیاست چه؟ معلوم است، هرچی کلانها بیشتر حزب ثبت کنند، واسطه گری های تلفنی زیاد شده؛ پیسه ها در جیب مدیر ریخته و دیگ های چربتر، دل و جگر ما را می شاراند.

 همین بود چشم چرانی دو سه دقیقه ای من. مفتخرم کرید هر سه تان. سوژه خوبی بودید!

کابل - وزارت که ازترس سبکدوشی اسمش را نمی برم.