تصویب وتوشیح احوال شخصیه شعییان افغانستان؛ سوال های اساسی را به میان آورد. چرا این قواعد آنقدرازانظارمخفی  و حساس تلقی می شود؟ احوال شخصیه شیعیان برکدام معیار استوار است؟  نقض اساسی این گونه قوانین چیست؟ چرا این قانون برخلاف قانون اساسی برای مرد" حق تمکین " نا برابرانه قایل است؟ تکلیف مردان چه؟ سرانجام به عنوان یک مسلمان تا چه حد  به این گونه قواعد به چشم راهکردهای اساسی مذهبی دیده ویا نادیده اش گرفت؟برخلاف ادعا، عده معدود مسلمانان رنج تحقیق درمورد قواعد اسلام را بخود داده وبدنبال درک ریشه ای مسایل دینی می باشد.ازنطرفکری افراد انگشت شماری "مسلمان" بوده وبقیه" مسلمان زاده" می باشند. " توارث عقیده " بر" تحقیق علمی" برتری می یابد ( ازآن جمله درمورد احوال شخصیه شیعیان.)

به عنوان یک مسلمان (زاده ) دچار سردرگمی هستم.می شنوم  که " زنان نمی توانند بدون اجازه همسرش پا ازخانه بیرون بگذارند ". اما مردان می توانند سالیان متمادی به مسافرت کنند.همیشه این حرف تکرار می گردد! عمه ام نمی تواند بدون اجازه شوهر درخانه ما بیایند! ازنگاه شرع دختران را درسن14 سالگی به شوهردهند ودرغیرآن فردی می تواند به وکالت طفل صغیرتعیین شده و او را به شوهر بدهند. به عقد در آوردن  دختر8 ساله عربستانی را دراین اواخر همه شنیدیم.

با این مقدمه می خواهم بیشتر درمورد زنده گی یک خانواده مسلمان و مسلمان زاد گان بنویسم. با توشیح قانون احوال شخصیه شیعیان، شوکه شدم چه مسلمان بی خبری هستم!چه مزخرفاتی دردینی که تاریخ وامروزم را زیر گرفته بنام دین وقانون الهی تحمیل می گردد؟! شرمیدم ازمسلمان زاده گی ام! برای خود وسایرمسلمان زاده ها، حق سوال واعتراض رانمی دهم. گفته اند که نمی توانیم حقیقت اسلام را نمایان نماییم. آنها حق دارند که ازغفلت ما استفاده برده  وهرقاعده ای را که با معیارهای ذهنی وسلیقه شان جور بیاید با مارک مذهب وارد بازار فکروعقیده مان کنند. احوال شخصیه نویسان ،حق دارند قانون بسازند( برعکس ما!) چون معلومات دینی تاریخی شان سرآمد روزگاراست! ما نخواسته ایم جهان، زنده گی وعقیده را ازعینک خود ببنیم .اکنون محدبیت عدسی های کهنه بین حاجی اقایان! ما را کور کرده است.

من برتوشیح رییس جمهور، سهل انگاری وتباین نمایند گان مجلس در مورد حقوق بشر، تعیین نحوه زند گی وساختار یک خانواده درتعجبم! آیا خود حاضرند به پیروی ازین قانون،8 طفل هشت ساله اش را با قیمومیت خود، به عقد مردی درآورد؟ اگرنی، قانون را برای کی ساخته اند؟ آنها حاضرند تا با وجود حمایت  قانون اساسی، برخوردارای حقوق اساسی ( ازجمله انتخاب آزاد شوهر ) از حقیقت پرده پوشی کنند؟ اگرآری ، چطوری می توان انها را حافظ تطبیق سالم قانون اساسی دانست؟ چرا بدون توجه به خواسته های  غریزی،محبت، نیازمندی های اقتصادی وحمایت روانی مردان می توانند سالها ی دراز، زنان را ترک کنند ؟ اما زنان نی! چرا قانون سازان به تبعات منفی این گونه قوانین اعتراض نکرده اند؟

 بادرنظرداشت معنی اصلی مذهب،آ یا قانون احوال شخصیه می تواند با محتوایش شیعیان رابه خوشبختی برساند؟! جواب منفی است. آیا واقعا مذهب مرده است؟ بازهم منفی! توجیه منطقی چه می تواند باشد؟ اکثرقواعد وقرائت های مذهبی ما عمربلند وریشه عمیق درسنت های قبیلوی وذهنیت تاریخی دارد. این قوانین نمی تواند به صورت منطقی توجیه شود. درغیران باید با توجه به تغییرات عصری ودرخور جامعه بازنگری شود.

 من تخصص درامور دینی نداشته و می پذیرم که - شاید- قانون احوال شخصیه شیعیان با اصول قدیمی مذهب جعفری مطابقت داشته باشد. اما به این ایمان دارم که این قانون عصری و عملی نیست! شعییان، دین ومذهب شان را پدیده ای برخواسته ازجامعه وبرای جامعه می دانند، تا قوانین سرهم شده،غیرعملی وبیهوده!

 اجتهاد درمذهب اهل سنت جایزنمی باشد. پس مسایل مشابه وسایر موارد فقهی سنی ها را تفسیروتوجیه می کنند؟ حتما شدیدتر وکهنه تر ازشیعیان ! زیرا که قوانین شیعیان معتقد به مقوله " اسلام و مقتضیات زمان " است . مثلا درمورد مدت زمانی که زنی که شوهرش مفقود شده ، مذاهب اهل سنت اختلاف زیاد دارند. برخی می گویند تا  40 سال باید زن مرد باشدو شوهردومی نکند. میانگین عمردرافغانستان 43-45سال برآورد شده است . آیا این قانون برای زن افغانی راه رسیدن به خوشخبتی می باشد؟!  

نقص اساسی ویا علت ماهوی این گونه قواعد ازتناقض میان سیستم حقوقی مراعات شده درزمان نوشتن قانون اساسی و آموزه های شرعی می باشد. قانون اساسی درچارچوب کلی حقوق لاییک شعایر وقواعد اسلامی را درخود جا داده است. مثلا درتعیین سن طفل،ازدواج ومساوات زن ومرد دربرخورداری ازحقوق وآزادی ها میان قانون اساسی و شریعت تضاد وجود دارد. برحسب قانون لاییک سن بلوغ را 18 سال درحالیکه ازنگاه شرعی  چهارده سالگی سن بلوغ برای دختر نه سال یا به قولی چهارده سال و برای پسر 15 سالگی می باشد.

 ما نسل مسلمان جوان نباید اجازه دهیم تا بار دیگر پایه های اساسی افکار دینی ما را افکار پوچ که محمد با آنها جنگید ،تخدیرکند.برای معلومات جدید، کارا،عملی ومنطقی ، تلاش وتفکر نماییم. از"مسلمان زاده "بودن به "مسلمان شدن" تحول نماییم. ما لکه های ضخیم را ازروی حقایق دینی زودوده ، زنان را مانند مردان حق قایل شویم. محتاط باشیم که کسی به عنوان نماینده خدا ، متولیان مذهب زنده گی را از فیلترهای چرکین وکهنه شان بگذراند.