یاد داشت نویسنده نماد: در این نوشته راه حل های که داوود مرادیان در قبال موانع و مشکلات فرا راه استقلال افغانستان را بیان کرده بود، می خوانیم. خوشخوان باشید.

علی‌رغم مشکلات و موانع متعدد در برابر ظهور و تحکیم دولت قوی و مشروع و هم‌چنین یک جامعه‌ی دموکرات و مداراگرا و احیای نقش تاریخی افغانستان به عنوان «گلستان فرهنگ‌ها» و نقطه‌ی وصل مناطق استراتیژیک دنیا، خوشبختانه راه‌حل‌ها‌ی عملی و واقع‌بینانه برای ایجاد چنین افغانستانی وجود دارند. از این رو، در این بخش تلاش می‌شود به برخی از مهم‌ترین راه‌حل‌ها پرداخته و روزنه‌ی امیدی به سوی آینده گشوده شود. هر راه‌حل موفق دارای چهار مولفه‌ی مهم می‌باشد:
1
) شناخت دقیق مشکل
2
) راه‌حل متناسب با مشکل
3
) ابزار و امکانات مناسب
4
) کارگزاران و مجریان شایسته.
راه‌حل‌ها برای مشکلات افغانستان نیز باید دارای ویژگی‌های فوق باشد. این راه‌حل‌ها عبارت‌اند از:

عقلانیتمحوری
تمام مشکلات موجود افغانستان نیازمند راه‌حل‌ها‌ی عقلانی و مجریان متخصص می‌باشند. طبقه‌بندی ماکس وبر از انواع رهبری سیاسی، می‌تواند الهام‌بخش انتخاب راه‌حل‌ها باشد. از نظر وی سه نوع رهبری: 1) کاریزماتیک 2) سنتی 3) عقلانی وجود دارد. در جوامع و نظام‌ها‌یی چون افغانستان، انتخاب اول و اصلی، رهبری‌ها‌ی کاریزماتیک و سنتی بوده‌اند و راه‌حل‌ها و مجریان عقلانی در حاشیه قرار گرفته‌اند. استفاده و توسل به تعویذنویسی برای درمان بیماری‌ها‌یی چون سرطان تا انتخاب متنفذ قومی/ریش‌سفید به عنوان وزیر و رییس ... نمونه‌ها‌یی از حاکمیت و جذابیت رهبری‌ها و راه‌حل‌ها‌ی کاریزماتیک و سنتی می‌باشند.
اما، همان طور که هیچ‌گاه تعویذ، جادو و جنبل‌های ملا/تعویذنویس سرطان را درمان نخواهند کرد، ریش‌سفیدان و جرگه‌ها، پاسخ اصلی برای مشکلات ساختاری کشور نیز نمی‌باشند.
طبق یک ضرب‌المثل هراتی، سیب خواستن از درخت بید غیرممکن است. رفاه، امنیت و صلح را فقط ابزارها، نهادها و راه‌حل‌ها‌ی عقلانی می‌توانند به وجود آورند. به ویژه، در زمانی که افغانستان خواسته یا ناخواسته وارد دهکده‌ی جهانی شده است. مهم‌ترین ابزار و نهاد عقلانی وجود یک دولت مقتدر، مشروع و دموکراتیک در کنار اجماع همگانی در مورد ناسیونالیزم افغانی مبتنی بر قرارداد اجتماعی و اصول شهروندی می‌باشد. محوری‌بودن عقلانیت به معنای حذف جریان‌ها و چهره‌ها‌ی کاریزماتیک و یا سنتی نمی‌باشد. بلکه استفاده و انتخاب درست از ظرفیت‌ها‌ی نهادهای گوناگون می‌باشد.

تقسیم مسوولیت
همان طور که در ابتدا اشاره شد، مشکلات موجود در افغانستان نتیجه‌ی کنش و واکنش مولفه‌ها و بازیگران داخلی، منطقه‌ای و جهانی می‌باشد. در نتیجه، راه‌حل‌ها نیز وابسته به همکاری‌ها‌ی صادقانه‌ی این بازیگران با یکدیگر می‌باشد.
بُعد داخلی مشکلات افغانستان نیازمند همکاری و مشارکت فعال چهار گروه می‌باشد: 1) دولت افغانستان 2) بخش‌ها و نهادهای غیردولتی 3) شهروندان 4) جامعه جهانی. هیچ یک از این چهار گروه به تنهایی نمی‌توانند برمشکلات پیچیده‌ی کشور غلبه نمایند. حتا در کشورهای قدرتمند و پیشرفته دولت‌ها فقط بخشی از راه‌حل‌ها می‌باشند. به عنوان نمونه، تحصیلات عالی در ایالات متحده امریکا وابسته به کمک و مشارکت بخش‌ها‌ی غیردولتی چون شرکت‌ها‌ی خصوصی، بنیادهای خیریه و نهادهای مدنی می‌باشد. با توجه به نوع نظام سیاسی و اقتصادی افغانستان که عبارتند از دموکراسی و اقتصاد بازار آزاد، دولت افغانستان به دلیل محدودیت‌ها‌ی ساختاری و قانونی هیچ‌گاه نقش محوری و مسلط را در حل مشکلات افغانستان نمی‌تواند داشته باشد. بنابراین باید فرهنگ مسوولیت‌پذیری و تقسیم وظایف جایگزین فرهنگ وابسته بودن دولت به جامعه‌ی جهانی از یک طرف و وابسته بودن جامعه به دولت از طرف دیگر گردد.

تقویت مشروعیت و اقتدار دموکراتیک دولت
مشروعیت و اقتدار قانون‌محور دو بال اصلی دولت‌ها‌ی مقتدر و مشروع می‌باشند. دولت‌ها‌ی ضعیف و مستبد فاقد یکی از این دو بال می‌باشند. متاسفانه برهم خوردن مرزهای دولت‌مداری، سیاست و تجارت از یک طرف و نفوذ رو به گسترش فساد، هم مشروعیت بین‌المللی و داخلی دولت افغانستان را به شدت تضعیف نموده و هم اقتدار آن را به سطح بسیار پایین تنزل داده است. مشروعیت و اقتدار رو به نزول دولت فرصت طلایی برای مافیای داخلی و بین‌المللی که سهم اساسی را در فساد رو به گسترش دارند، فراهم آورده است. در صورت ناکامی ما در تقویت مشروعیت و اقتدار دولت، افغانستان تبدیل به یک دولت ناکام و ضعیف چون سومالیا و یا دولت مافیایی خواهد گردید.
طنز سیاسی‌ای در بعضی از حلقات سیاسی و دیپلوماتیک وجود دارد که واقعیت‌ها‌ی تلخ افغانستان را به روشنی رونمایی می‌کند. طبق این طنز، افغانستان دارای دو پایتخت می‌باشد: کابل و دوبی! به این معنا، که بعضی انتخاب‌ها و انتصاب‌ها‌ی سیاسی و اداری توسط حلقه‌ای کوچک متشکل از چند بانک و شرکت خصوصی و نزدیکان مقامات ارشد و عده‌ای از اعضای ارشد اداری، در شهر دوبی صورت می‌گیرد. درصورتی که این طنزها، شایعات و تصورات مطابق با واقعیت‌ها نیز نباشد، اما در عالم سیاست «تصور» خود نوعی از واقعیت است. بنابراین، احیا و تقویت مشروعیت و اقتدار دولت نیازمند مبارزه جدی با واقعیت‌ها‌ی تلخ مافیایی شدن نهاد دولت و تصورات و شایعات می‌باشد. بنابرقول یک سناتور امریکایی به نویسنده، از بین بردن شورای کویته مستلزم تعهد جدی دولت افغانستان برای مقابله با شورای کابل (مافیای قدرت و سیاست) می‌باشد.

شفافیت مرزبندی‌ها
علی‌رغم گذشت 9 سال از حضور جامعه جهانی و مبارزه با تروریزم هنوز تعریف واحد و یکدستی از دوست و دشمن؛ نه برای ما و نه برای جامعه جهانی، و یا آدرس مشخصی وجود ندارد. هرگاه شناخت دقیق و اجماع ملی و بین‌المللی در مورد پاکستان و طالبان به وجود نیاید، منازعه‌ی افغانستان ادامه خواهد یافت. در نبود تعریف مشخص و اجماع در مورد دوست و دشمن، انگیزه‌ی مبارزه در بین نیروهای امنیتی ما و جامعه جهانی به شدت پایین آمده و تضعیف شده است. این سردرگمی، باعث ناکامی ما در بسیج نیروها و افکار علیه دشمن اصلی منازعه افغانستان یعنی پاکستان و ابزار تروریستی و بنیادگرای آن یعنی طالبان شده است. موفقیت در هرجنگ و منازعه‌ای، مستلزم شناخت دقیق از دشمن، وجود انگیزه‌ی قوی بین نیروهای مسلح و بسیج افکار عمومی و مردم برای مبارزه می‌باشد.

دیالوگ/گفتمان نخبگان افغان
از ابتدای سال 2002 بدین سو، پروسه‌ی بازسازی و نوسازی نهادهای ملی و دولتی در افغانستان آغاز یافته است. تکمیل موفقیت‌آمیز این پروسه مستلزم آغاز و تداوم گفتمان و دیالوگ بین طبقه‌ی سیاسی افغانستان در مورد هویت سیاسی و ارزشی دولت و جامعه‌ی افغانستان می‌باشد. چنین گفتمان و دیالوگی باید از یک طرف گذشته را به صورت بی‌طرفانه به تصویر کشاند و از همه مهم‌تر توافق جمعی و نسبی در مورد هویت جدید افغانستان به دست آورد.
با کمال تاسف نقاط تاریک و مبهم مهمی در مورد تاریخ معاصر افغانستان وجود دارد. به عنوان نمونه خیلی‌ها هنوز متن قرارداد دیورند را مطالعه نکرده‌اند و ما از فقدان اطلاعات اولیه در مورد چندین لوی‌جرگه رنج می‌بریم. از طرف دیگر، طبقه سیاسی افغانستان با یک گفتمان عقلانی و حتا انتقادی می‌توانند و باید مولفه‌ها‌ی اصلی و اساسی تشکیل دهنده‌ی ناسیونالیزم افغانی، هویت ملی و منافع ملی را تبیین نمایند و ترس از تضعیف «وحدت ملی» نباید مانعی در ایجاد گفتمان عقلانی و انتقادی بین فعالان سیاسی گردد. این چنین گفتمانی باید روابط بین گروه‌های مختلف قومی و اجتماعی، جایگاه زبان فارسی و پشتو، رابطه‌ی مرکز و ولایات، سیاست خارجی و جایگاه دین در جامعه و دولت را مورد ارزیابی و تبادل نظر قرار دهد.

تحکیم روابط استراتیژیک با غرب
تنوع و عمق مشکلات افغانستان، این کشور را نیازمند به یک شریک استراتیژیک قدرتمند و چتر حمایتی امنیتی نموده است. اگرچه نگاه‌ها‌ی احساساتی و غریزه‌ای به دنبال یک افغانستان مستقل و آزاد در اولین فرصت ممکن و برای همیشه می‌باشد. اما بایک نگاه عقلانی و واقع‌بینانه چنین امری غیرعملی و مضر برای افغانستان می‌باشد. مدل‌هایی که در برابر افغانستان برای توجیه و الهام رابطه استراتیژیک با غرب وجود دارند عبارتند از: امریکا جاپان، امریکا – آلمان، امریکا – تایوان، امریکا – کوریای جنوبی، امریکا ترکیه، امریکا – کویت و ده‌ها مورد دیگر. داشتن رابطه‌ی استراتیژیک با امریکا به معنای دسترسی به امکانات این کشور در عرصه‌ها‌ی گوناگون می‌باشد. امکاناتی که توانستند کشورهای جنگ‌زده و عقب‌مانده‌ای چون کوریا، سنگاپور و مالیزیا را تبدیل به کشورهای موفق نمایند. تحکیم روابط استراتیژیک با غرب همزمان با تقویت روابط و همکاری‌های منطقه‌ای دو بال سیاست خارجی و اولویت‌ها‌ی استراتیژیک افغانستان می‌باشند.
تشدید فشار و آغاز دیالوگ استراتیژیک انتقادی با پاکستان
وجود دولت ضعیف، قوم محور و متمایل به اندیشه‌ها‌ی بنیادگرایانه و متشکل از وابستگان به حلقات استخباراتی، به عبارت دیگر، «حفظ عمق استراتیژیکی» هدف اصلی استراتژیست‌ها‌ی پاکستانی می‌باشد. ترس از احیای ناسیونالیزم پشتون و تشدید محاصره توسط هندوستان، دسترسی به بازارهای آسیای میانه و تداوم باج‌گیری از غرب، دلایل اصلی جذابیت و اهمیت افغانستان برای استراتژیست‌ها‌ی پاکستانی می‌باشند. اما برای افغانستان، فرمول داشتن روابط «برادرانه و برابرانه» با پاکستان انتخاب اصلی باید باشد. نه تداوم تنش با پاکستان و نه صوبه‌ی پنجم پاکستان شدن انتخاب عقلانی برای افغان‌ها می‌باشد.
بدین منظور افغانستان باید از تمام ابزار و راه‌ها برای مجبور نمودن پاکستان به قطع حمایت از تروریزم استفاده نماید، از جمله مراجعه به دادگاه‌ها‌ی بین‌المللی. از طرف دیگر با آغاز یک دیالوگ استراتیژیک با این کشور، راه‌حل‌ها‌ی قانونی و مشروع برای اختلافات تاریخی و سیاسی بین دو کشور جستجو شود. هدف چنین دیالوگی باید نهادینه نمودن روابط برادرانه و برابرانه بین دو کشور باشد.

هدف مشترک راه‌های متفاوت
با توجه به تنوع فرهنگی، توسعه‌ای و زبانی مناطق مختلف کشور، برای رسیدن به اهداف مشترک باید از راه‌ها و وسایل متنوع و متناسب با واقعیت‌ها‌ی محلی استفاده شود. این امر، مستلزم تقویت و دادن صلاحیت‌ها‌ی بیشتر به ولایات و ولسوالی‌ها می‌باشد. کابل‌نشینان توانایی درک خیلی از واقعیت‌های ولایت‌ها و ولسوالی‌ها را ندارند. بنابراین، راه‌حل‌ها و انتخاب‌ها‌ی کابلی در بسیاری از موارد پاسخگوی واقعیت‌ها‌ی محلی نمی‌باشند. برای رسیدن به چنین مامولی، اگر نیاز به بعضی از تغییرات در قانون اساسی باشد نباید از اعمال چنین تغییرهایی بهراسیم. بدون استثنا، اکثر قوانین اساسی کشورها به صورت میانگین هر ده سال شاهد تغییراتی می‌باشند. اما تغییرات و اصلاحات قانون اساسی باید مسوولانه و عاقلانه صورت گیرد و طوری نشود که به جای اصلاح ابرو، چشم را کور کنیم.

بسیج نیروها/تشکل‌ها‌ی مردمی و رضاکارانه
در چارچوب اصل مسوولیت‌پذیری و تقسیم وظایف شهروندان، گروه‌های مختلف اجتماعی باید سهم اساسی در حل مشکلات گوناگون داشته و دارای رابطه‌ی مستقیم و مداوم با دولت گردند. متاسفانه در بسیاری از موارد مردم عادی و گروه‌ها‌ی اجتماعی بیشتر تماشاچی دویل دولت با مخالفان و یا جامعه جهانی و چانه زدن‌ها‌ی تاجران سیاسی می‌باشند. بدین منظور، احیای قوای کار، سرسبزی، معارف و بازسازی و یا بسیج مساجد و علمای دینی انرژی چشمگیری را وارد جامعه و دولت می‌نمایند. تشویق و حمایت از نهادها و اقدامات داوطلبانه، چون ساختن مکتب‌ها و کلینیک‌ها و یا کمک به اقشار آسیب‌پذیر و یا کارهای دسته‌جمعی داوطلبانه همچنین نقش مهمی در بازسازی ساختارهای اخلاقی جامعه بازی خواهند نمود.

تقویت طبقه سیاسی مترقی و ملی
همان طور که در بالا به آن اشاره شد وجود کارگزاران و مجریان لایق یکی از مولفه‌ها‌ی مهم راه‌حل‌ها می‌باشد. افغانستان نیاز جدی به یک طبقه‌ی سیاسی متفاوت از پدران خود دارد. طبقه‌ی سیاسی که بتواند یک دولت مقتدر، مشروع و دموکراتیک را اداره نماید. طبقه‌ای که معتقد به ناسیونالیزم افغانی مبتنی بر ارزش‌ها‌ی شهروندی و دموکراتیک باشد. طبقه‌ای که جهان را بشناسد و بتواند چهره‌ی مثبتی از افغانستان را به جهان ارایه کند. طبقه‌ای مستقل از گفتمان قومی، زبانی و یا وابسته به مافیای اقتصادی.

نتیجه‌گیری
علی‌رغم مشکلات متعدد افغانستان و کمبود راه‌حل‌ها، هنوز پنجره‌ی امیدی که بعد از سقوط رژیم طالبان به روی کشور گشوده شده بود، باز می‌باشد. اگر ما بتوانیم با استفاده از این پنجره، راه‌حل‌ها‌ی عقلانی و کارگزاران متعهد برای مشکلات کشور جستجو نماییم، آینده‌ی درخشان و مثبتی برای افغانستان در انتظار ماست و ما خواهیم توانست جشن صد سالگی استرداد استقلال کشور را با غرور امانی، برگزار نماییم.