گپ خودم

چندی، کلاس داستانویسی می رفتم. درآخر دوره، تصمیم گرفتم یاد داشتهایم را اینجا بگذارم. البته؛ کم نوشته ام و یا زیاد؛ به پای خودم ختم. پس اگر مواردی را از درسهای استادنا ابوطالب المظفری را خلاف نورم های داستانویسی درک  و  می نویسم، بازهم به حساب خودم.

مانند گذشته که سلام وتشکری را از یاد می بردم، درآخر، از استاد مظفری تشکری می نمایم. البته قدر نعمت و درسهایش زمانی "دانی" خواهد شد که داستان بنویسم. این کار را هم در طول زمان انجام خواهم داد.

به امیدش.

درس اول

چه وقت داستان به وجود می آید؟ چرا داستان می نویسیم؟

تاوقتی که  زنده گی فردی به شکل طبیعی جریان دارد، داستانی وجود ندارد. بل، قصه زمانی به میان می آید که در مسیر طبیعی زنده گی مانعی ایجاد شود. این موانع گاهی طبیعی اند و زمانی غیرآن. برخی اوقات بیرونی اند و در زمانی درونی ( فکری- ذهنی.) به این صورت اگر شخصی - مطابق به رهکردهای داستانویسی- با مانعی روبرو گردد، و "وضعیت پایدار" به "وضعیت نا پایدار" تبدیل شود، قصه ای برای بازگو نیز خلق می گردد.

حال، ممکن است شخصیت با مانع درگیر نشود، پس او داستانی ندارد. اما با آغاز درگیری، دخالت شخصیت و بروز عملکرد، داستان به میان می آید. به این صورت داستان از لحظه ای آغاز شروع شده و شخصیت با اجرای نقش جریان را به پیش می برد.

به صورت طبیعی فاصله زمانی میان این دو وضعیت "متعادل" زمان زیادی را در بر می گیرد. اما د ر زمان داستانی تمرکز اصلی برشی از زمان است. این تکه با جزییات شرح و تفسیر می گردد.

قبلا درمورد مانع صحبت کردیم. مانع مذکور می تواند به اشکال ذیل به میان آید:

1)      طبیعی؛

2)      غیر طبیعی؛

3)      درونی؛

4)      بیرونی؛

5)      ذهنی- فکری؛

6)      روانی....

  بنا بر قاعده عمومی هر متن روایی (مثلاً داستان) دارای سه وضعیت است:

1)      وضعیت متعادل؛

2)      وضعیت نامتعادل؛

3)      متعادل دومی ؛ اما متفاوت با متعادل اولی.

 

شیمای کلی یک داستان

 

آغاز(حالت پایداری یا شروع غیر تعادلی) میانه (کشمکش های درونی در دل داستان) پایان(آخر داستان)

این، اولین و کلی ترین نمود ساختار در یک متن ادبی روایی است. این حکم در داستان های کلاسیک حاکم است. اما در داستانهای مدرن و پست مدرن این یکی صادق نیست.