بحران رهبریت سیاسی در روند احیای افغانستان
افغانستان با هزینه گذاری مبلغ نزدیک 6 میلیون دالر آمریکایی از محل کمک های نهادهای و کشورهای بین اللملی، بعد از یک دهه حمایت همه جانبه سیاسی و تخنیکی ایالات متحده ی امریکا و پیمان ناتو، تاکنون از ترور، فقر و زیر بناهای به شدت ضعیف عنعنوی رنج می برد. روند صلح و آشتی ملی همواره با بندش ها و ناکامی مواجه اند. این همه، گویی، به اثر بحران رهبریت به میان امده اند.
اگربرگردیم به حرفهای بینامین دیزاییلی که می گفت:"همه ی قدرتها به نحوی اعتماد است و ما{قدرتمنداران} به پیشگاه مردم درخصوص این اعتماد {بالای ما} جوابگو می باشیم" در می یابیم که مقام های حکومتی و مدیریتی حکومت کنونی، این اصل طبیعی را زیر پا کرده اند. به همین خاطر است که انها در اعتماد ملی سپرده ی نداشته و متاسفانه در برابر تعهدات شان در قبال احیای کشور احساس جوابگویی ندارند. علاوه براین، طرح و تطبیق یک ایده درمیدان عمل مستلزم وجود تخصص و افراد متخصص می باشد؛ چیزی که به ندرت می توان از آن درمیان کدرهای حکومتی صحبت کرد. پس زمانیکه اعتماد، احساس جوابگویی به مردم و تخصص و تخصص گرایی در سیستم حکومتی موجود نباشد، راندمان کاری حکومت افت کرده و مطلق گرایی بر وضعیت و جامعه همانند تحمیل عده ی بر سرنوشت مردم حاکم خواهد شد. و درنتیجه – مانند اول کار- ما شاهد خلاء بزرگی درعرصه رهبری سیاسی درسطح کشور استیم.
بعد از یک دهه و با وجود انباشت هنگفت کمک های مالی جهت رشد و انکشاف زندگی افغانها و حکومت مرکزی، هنوز تغییرات مورد نظر نه در زندگی افغانها و نه در اجرات و پاسخگویی دستگاه حکومتی دیده می شود. به اثر همین وضعیت است که مردم هنوز کابوس برگشت طالبان را در سر داشته و از فساد اداری، تبعیض و افزایش میزان تولید مواد مخدر و کشت کوکنار هراس دارند.
علاوه برآن عده ی از مردم ازدستگاه اجراییه (ازجمله پولیس) رضایت ندارند. چنانچه گزارش تحقیقی کمیسیون حقوق بشرافغانستان درمورد رضایت عمومی مردم چند ولایت شمالی کشور از اجرات پولیس چنین حاکی می باشد:"سه چهارم شهروندان این شهرها از رویه پولیس با مردم راضی میباشند. یافتههای این نظرسنجی در عین حال بیانگر آن است که نیمی از پرسششوندگان، اداره پولیس را سالم نمیبینند. این نظرسنجی توسط یک تیم یازده نفره از کارمندان این دفتر در ماههای سنبله و میزان سال 1390، ضمن مصاحبه با 411 تن از شهروندان و مقامات دولتی به شمول 199 زن و 212 مرد در شهرهای مزار شریف، آیبک، شبرغان و سرپل صورت گرفته است. "(جهت معلومات بیشتر درمورد جزییات این گزارش به وبسایت این کمیسیون از طریق لینک ذکر شده در بخش منابع مراجعه نمایید.)
این گزارش ما را به یاد حرف اولیفدر ویندل هولمز می اندازد که می گوید:"وقایع قبلا اتفاق افتاده و وقایعی که در آینده اتفاق می افتند، اندکترین تاثیر را بر درون مان دارد." و اگر این اصول را بر درون و گذشته و اینده رهبران سیاسی کنونی اعمال نماییم، در می یابیم که رهبران ما در درون چیزی نداشته اند که باد حوادث گذشته و سو استفاده های کنونی بر درون آنها غلبه کرده است . با آنهم، نمی توان از کارکردهای نسبی حکومت با درنظرداشت شرایط، چشم پوشی کرد. ولی این پذیرش به معنی چراغ سبز به شرایط موجود نبوده و اگر حکومت پیشنهاداتی را در جهت بهبودی وضع در نظر بگیرد، از خلاء کنونی رهایی خواهد یافت.
یکی از راه های بیرون رفت، تربیه نسل جدید از ورای گذرانیدن تحصیلات عالی درخارج از کشور و با معیارهای امروزی می باشد. چه این که افغانستان میراث دار زیربنای تعلیماتی کهنه و اغلب ناکارآمد می باشد. اگر بخواهیم براین ناکارآمدی و کهنگی زیربناها غلبه کنیم، نیازمند به جوانان نواندیش، مبتکر و با دیدگاه جدید استیم. زیرا بدون ایده ها و معیارهای دگرگون تر از حالت کنونی، قادر به احیای اقتصاد جنگزده و روند به زمین خورده روند انکشاف اجتماعی نخواهیم بود. اگر دست اندرکاران و رهبران عرصه سیاست کنونی به جای جستجوی منافع شخصی و فاسد کردن قدرت سیاسی و یا محافظت از طرفداران قانون گریز و قانون شکن خود به یکدیگر گوش بدهند، تا اندازه ی می توانند در راه صلح و آشتی ملی قدم بر دارند. ولی با آنهم و با توجه به ضعف شخصیتی و تخصصی رهبران کنونی، مردم به سختی از انها پیروی خواهند کرد.
رهبران می توانند روی توانایی های بالقوه ی خود در جهت کسب توانایی های رهبریت روند احیای زیربناها، اجتماع و فرهنگ سیاست تلاش کرده و درصدد کسب اعتماد ملی برآیند. دراین زمان است که انها توانایی های اداره و رهبریت سیاسی را درخود یافته و مردم به آنها اعتماد خواهد کرد. چه اینکه توانایی انجام یک کار مقوله ی است که همه بر آن متفق اند. چنانچه درکتاب مقدس هندویزم می خوانیم:"افراد توانمند در ما نفوذ می کنند." و درنهایت، حکومت می تواند جهت جبران فوری نواقص دستگاه اجرایی خود و تسریع روند احیای کشوری، سکتور خصوصی را حمایت کند. ازجمله احیای امنیت و ارایه بسته های حمایتی مالی و سوبسایدی و مساعد ساختن زمینه ی رقابت برای همه ی شرکت ها می تواند موثر واقع گردد. و درنهایت راه حل های گفته شده می توانند در برخی از موارد حکومت را در جهت غلبه به خلاء سیاسی کنونی حمایت کند.
بحران بصورت نوعی به وضعیتی گفته می شود که مردم با هیچ گزینه مواجه نبوده و نمی دانند که در کجا و به دنبال چی ها بروند. این حالت، وضعیتی است که هم اکنون افغانها چه در معاملات سیاسی با کشورهای همسایه و چه در معاملات کوچک کار و باری شان با ان مواجه اند. مطابق به گفته های کریستوفر گالوین، رییس اجرایی شرکت موترولا"پیروان شما می خواهند بدانند که در کجا می روند." و این نکته ی است که رهبران عرصه سیاست و اجیای کشور از آن بی خبرند.
به اساس همین دلایل است که ما ادعا می توانیم که درافغانستان بحران رهبریت وجود دارد؛ موضوعی که به شدت نیازمند افکار جدید نسل نوین و هم چنان راه حل های جدید می باشد.
اگر نهادهای بین اللملی و کشورهای جهان می خواهند به کمک افغانستان بشتابند، باید به افغانها با ارایه بورسیه های تحصیلی (به جای دالر و یورو) و سایر برنامه های آموزشی دست بدهند. به عبارت دیگر به جای ماهی دادن (و آن هم برای چند روز) ماهیگیری را به افغانها نشان بدهند.
درنتیجه می توان گفت که با توجه به افزایش میزان کشت کوکنار و تولید مواد مخدر، فقر، فساد اداری، نا امنی و شکست پی در پی روند آشتی ملی و رایزنی های سیاسی، افغانستان به شدت از بحران رهبریت رنج می برد. زیرا که هیچ کس نمی داند به کجا برود و چه بکند. و این ها مولفه های ایند که باید جهت رفع انها از طریق تعلیم و تربیه نسل نوین تلاش جدی صورت گیرد.